داستانک شماره 1 : بستنی دوقلو
داستانک شماره 1 : بستنی دوقلو
بعد از چند ساعت فوتبال بازی کردن مداوم هر دوشون حسابی خسته شده بودن و با دیدن یکی از همسایه ها که طبق معمول هر روز عصر با شلنگ مشغول آب و جاروکردن جلوی درب خونش بود بدوبدو سمت اصغر آقا رفتند و بعد از کسب اجازه حسابی آب خوردن .
علی : عجب آبی بود نادر واقعا چسبید .
نادر : آره خیلی هم خنک بود خداییش ,, دم اصغر آقا گرم همیشه بموقع با شلنگ آبش میرسه راستی علی بابام میگه بعد از فوتبال نباید یدفعه ای انقدر آب بخورید چون دلتون درد میگیره آخه میدونی که خودش فوتبالیست بوده .
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |